English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3750 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
commit a minor offence U خلاف کردن
to offend against any one U به کسی خلاف کردن
to rise up against someone [something] U شورش کردن بر خلاف
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
To swim against the current. U بر خلاف جریان آب شنا کردن
to strive against the stream <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to swim against the tide <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to buck the trend <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
demean U رفتار کردن
to demean oneself U رفتار کردن
to deport oneself U رفتار کردن
treated U رفتار کردن
treats U رفتار کردن
treats U رفتار کردن با
treat U رفتار کردن با
treat U رفتار کردن
demeaned U رفتار کردن
demeans U رفتار کردن
treated U رفتار کردن با
prince U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
princes U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
jitter U با عصبانیت رفتار کردن
to get up to nonsense U ابلهانه رفتار کردن
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
baby U مانندکودک رفتار کردن
despotize U مستبدانه رفتار کردن
babies U مانندکودک رفتار کردن
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
matronize U مانند رئیسه رفتار کردن
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
to go with the tide U طبق مقتضیات رفتار کردن
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> U طبق سن خود رفتار کردن
to lump them all together <idiom> U با همه یکسان رفتار کردن
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
grandmothers U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
princesses U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princess U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
grandmother U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
princesse U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
make oneself at home <idiom> U مثل خونه خود رفتار کردن
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
to go easy on somebody [something] U با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
To treat them all alike. (indiscriminately). U همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
conducts U رفتار کردن رهبری کردن
conducting U رفتار کردن رهبری کردن
conducted U رفتار کردن رهبری کردن
conduct U رفتار کردن رهبری کردن
handles U رفتار کردن استعمال کردن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
trespassing U خلاف
trespasses U خلاف
delict U خلاف
minor offence U خلاف
trespassed U خلاف
trespass U خلاف
misdemeanor U خلاف
misdoing U خلاف
petty offence U خلاف
contrary to U بر خلاف
perverse U خلاف بد
misconduct U خلاف
misdeed U خلاف
offenses U خلاف
offence U خلاف
misdeeds U خلاف
offense,etc U خلاف
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
untrue U خلاف واقع
reversing U خلاف جهت
anomalous U خلاف قاعده
inadvisability U خلاف مصلحت
misconduct U خلاف کاری
anticlimactic U خلاف انتظاری
irregular U خلاف قاعده
misprision U خلاف کاری
anomaly U خلاف قاعده
unlawful U خلاف شرع
illogic U خلاف منطق
immorally U بر خلاف اخلاق
immoral U خلاف اخلاق
contrary U مقابل خلاف
opposit U در خلاف جهت
untruthful U خلاف حقیقت
missatement U خلاف گویی
impolicy U خلاف مصلحت
guilty of a minor offence U خلاف کار
reverse U خلاف جهت
reversed U خلاف جهت
reverses U خلاف جهت
police court U محکمه خلاف
police court U دادگاه خلاف
unconscionable U خلاف وجدان
offender U خلاف کار
contra flow U خلاف جهت
foul U خلاف طوفانی
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
contradictions U خلاف گویی
foulest U خلاف طوفانی
fouled U خلاف طوفانی
fouler U خلاف طوفانی
unconventional U خلاف عرف
trumped-up U خلاف واقع
contradiction U خلاف گویی
offenders U خلاف کار
trumped up U خلاف واقع
court of minor offence U محکمه خلاف
court of petty offences U محکمه خلاف
abnonmally U بر خلاف قاعده
anomalies U خلاف قاعده
fouls U خلاف طوفانی
malversation U اختلاس خلاف
inequity U خلاف موازین انصاف
unreason U عمل خلاف عقل
illegality U کار خلاف قانون
inequitable U خلاف موازین انصاف
heterotaxy U ترتیب خلاف قاعده
offended U مرتکب خلاف شدن
offend U مرتکب خلاف شدن
unscientific U خلاف موازین علمی
hacker U شخص خلاف کار
hackers U شخص خلاف کار
upwind U خلاف جهت باد
counterclockwise U در خلاف جهت ساعت
heterotaxis U ترتیب خلاف قاعده
counterclockwise U در خلاف عقربههای ساعت
offends U مرتکب خلاف شدن
untruth U خلاف حقیقت کذب
irregular act U عمل خلاف رویه
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
untruths U خلاف حقیقت کذب
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
inequities U خلاف موازین انصاف
malfeasance U کار خلاف قانون
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
malfeasance U شرارت کار خلاف قانون
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] U این بر خلاف قرارداد ما است.
counterclockwise rotation U حرکت در خلاف عقربههای ساعت
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
corpus delicti U عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
shield U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shields U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
gesturing U رفتار
behaviuor U رفتار
ethic U رفتار
demeanour U رفتار
demeanor U رفتار
behaviour U رفتار
conducting U رفتار
geste U رفتار
gest U رفتار
comportment U رفتار
conducted U رفتار
gesture U رفتار
gestured U رفتار
treatment U رفتار
havings U رفتار
bad conduct U سو رفتار
misconduct U رفتار بد
comport U رفتار
exploiting U : رفتار
exploits U : رفتار
behavio U رفتار
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com